سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 89 تیر 17 , ساعت 9:57 صبح
خداوند...!

قلمت پادرمیانی کرد و نگاشتنم آموخت. تا بنگارم حق، بنگارم عشق، بنگارم خداوند! و مرا، انسان را، و نیز نادانی ام را دانایی آموختی.

روزگاری پیشتر از اکنون، بسیاری فاصله بود میان من و دانایی.

اما هنوز نادان بودم، آنک که بینوایی ام گمان آن زد که نوا یافته است و آنچه که از آن تو بود از خویش دانستم و درونم مملو از گمانه استغنا شد! و آنگاه سرکشی و غرور، آسان بر اریکه لغزنده من تکیه زد!

و چه زود، خداوند! چه زود روزگار استرداد فرا می رسد و چه زود باز خواهم گشت، نادان تر از نادان، به سمت دانایی، باز خواهم گشت.

آه خداوند! یادش به خیر. روزگاری که قلمت پادرمیانی کرد و نگاشتنم آموخت. تا بنگارم حق، بنگارم عشق، بنگارم خداوند.

خداوند،نزدیکتر از...!


لیست کل یادداشت های این وبلاگ